کد مطلب:330066 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:340

در سرزمین منا
در سرزمین منا

مردمی كه به حج رفته بودند، در سرزمین منا جمع بودند. امام صادق علیه السلام و گروهی از یاران، لحظه ای در نقطه ای نشسته از انگوری كه در جلوشان بود می خوردند.

سائلی پیدا شد و كمك خواست. امام مقداری انگور برداشت و خواست به سائل بدهد. سائل قبول نكرد و گفت: «به من پول بدهید.» امام گفت: «خیر است، پولی ندارم.» سائل مأیوس شد و رفت.

سائل، بعد از چند قدم كه رفت پشیمان شد و گفت: «پس همان انگور را بدهید.»

امام فرمود: «خیر است» و آن انگور را هم به او نداد.

طولی نكشید سائل دیگری پیدا شد و كمك خواست. امام برای او هم یك خوشه انگور برداشت و داد. سائل انگور را گرفت و گفت: «سپاس خداوند عالمیان را كه به من روزی رساند.» امام با شنیدن این جمله او را امر به توقف داد و سپس هر دو مشت را پر از انگور كرد و به او داد. سائل برای بار دوم خدا را شكر كرد.

امام باز هم به او گفت: «بایست و نرو.» سپس به یكی از كسانش كه آنجا بود رو

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 18، ص: 248

كرد و فرمود: «چقدر پول همراهت هست؟» او جستجو كرد، در حدود بیست درهم بود. به امر امام به سائل داد. سائل برای سومین بار زبان به شكر پروردگار گشود و گفت: «سپاس منحصرا برای خداست. خدایا منعم تویی و شریكی برای تو نیست.».

امام بعد از شنیدن این جمله جامه خویش را از تن كند و به سائل داد. در اینجا سائل لحن خود را عوض كرد و جمله ای تشكرآمیز نسبت به خود امام گفت. امام بعد از آن دیگر چیزی به او نداد و او رفت.

یاران و اصحاب كه در آنجا نشسته بودند گفتند: «ما چنین استنباط كردیم كه اگر سائل همچنان به شكر و سپاس خداوند ادامه می داد، باز هم امام به او كمك می كرد، ولی چون لحن خود را تغییر داد و از خود امام تمجید و سپاسگزاری كرد، دیگر كمك ادامه نیافت.» «1»